مقام معظم رهبری: در جمهوری اسلامی هرجا قرار گرفته اید همانجا را مرکزدنیا بدانید وآگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است. &&&

> مسئول کانون فرهنگی ثارالله - کانون فرهنگی مسجد امام خمینی ( ره ) افزرشمالی باغنو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کانون فرهنگی مسجد امام خمینی ( ره ) افزرشمالی باغنو


ساعت 5:53 عصر پنج شنبه 87/12/1

هرچه از دل تنگت برآید بازگو:شعر .خاطره. داستان. عکس afzareshomali@yahoo.com



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 3:29 عصر پنج شنبه 87/12/1

     

    شادی روح بلند شهدای شهرکمان شهیدان سیدعبدالله بحرینی ،سید محمد بحرینی،بهرام روستا ،شیرزاد پیاده،حسین کرمی-،فرهاد کریمزاده فرد ،مسعود فرجی ،محمد مرادی ،بر محمد وال محمد (ص)صلوات می فرستیم.

     نامه ای به دوکوهه ...  

    بهار
    دوکوهه

    عید برای هرکس رنگ و بویی خاص دارد. بعضی ها یاد سفره هفت سین و آجیل و عیدی گرفتن می افتند و بعضی هم  دید و بازدیدها برایشان تداعی می شود، ولی چند سالی است که عید و تعطیلات نوروز برایم یادآور چیز دیگری است. وقتی حدود ده سال پیش برای اولین بار در این تعطیلات نوروز پایم به مناطق جنگی باز شد، هیچگاه فکر نمی کردم که شاید این سفر، دلم را در گرو چیزی ببرد و اسیر خود کند. وقتی اولین بار پایم به دوکوهه رسید، هیچگاه فکر نمی کردم که دلم تا عید بعد و تجدید زیارت آن، بی قرار باشد. اما نه! همان بار اول کافی بود که هنوز عید نشده تمام همّ و غمم این باشد که یک بار دیگر، حداقل به چشم سر، محل رفت و آمد فرشتگان خاکی خدا را ببینم؛ و خدا هم دل سیاهم را نمی شکست و هر سال با هر سابقه ای که داشتم باز هم محبتش را در حقم صد چندان می نمود و  مرا در آن قدمگاه فداییان روح الله(ره) راه می داد، تا دل زنگار گرفته ام جلایی بگیرد و چند صباحی  پاکی استشمام کند و خلوص استنشاق کند....

    ولی نمی دانم که امسال به کدامین خطایم این حداقل آرزویم برآوده نشد و در حسرت این دیدار سوختم. این چند روز هر بار که دیدم و شنیدم عزیزی راهی این سفر است، انگار تکه ای از دلم کنده می شد. وقتی یاد آن بهشت خاکی ایران می افتادم و یادم می آمد که چه توفیقی از من سلب شد، بیشتر دلم آتش می گرفت. یاد اروند و غروب دلگیرش! یاد طلائیه و سه راهی شهادتش! یاد شلمچه و گودال قتلگاهش! یاد فکه و رملهایش! یاد دهلاویه و ابرمردی که در آن خدایی شد! یاد هویزه و تن هایی که زیر شنی های تانکها لگدمال شد!

    و یاد دوکوهه ...! و یاد دوکوهه ...! دوکوهه ...! دوکوهه ...!

    و ما چه می دانیم که دوکوهه چیست؟؟!!

    یاد دوکوهه و ایستگاه قطارش که برای رزمنده ها "دلبر"  و "دلاور" بود! یاد دوکوهه و ساختمانهای غربت گرفته اش! یاد دوکوهه و دیوار نوشته هایش! یاد دوکوهه و حسینیه حاج همتش!

    دوکوهه

    یاد دوکوهه و حوض کوثرش! یاد دوکوهه و میدان صبحگاهش! همانجا که سجده گاهی بود به وسعت آسمان....

    یادش بخیر! چه صفایی داشت میدان صبحگاهش! مثل دریا، انگار تمامی نداشت. یادش بخیر نیمه شبها تو وسط میدون صبحگاه می نشستم و خودم را بین رزمنده ها حس می کردم که دارند مناجات می کنند. یادش بخیر کنج همین میدون بود بود که برای آخرین بار "محمد عبدی" را دیدم .... یادش بخیر حسینیه حاج همت و کمیل خواندن حاجی....

    مکه من فکه بود، منای من دوکوهه ....

    یادش بخیر ساختمان گردان کمیل! یادش بخیر اون شبی که "داود" جلوی ساختمون، تو تاریکی بچه ها رو جمع کرد و به یاد شبهای عملیات از رفقایش گفت! یادش بخیر ....!

    یادش بخیر ....!  یادش بخیر ....!

    و من امسال از فرسنگها فاصله، دلم را روانه آن دیار کردم و با خاطراتم دلخوشم و سپری می کنم و نمی دانم که دوباره لیاقت حس کردن آن بهشت را دارم ...؟!!


    به روایت از حرف دل

    خاک، می فهمد!

    خاک جبهه

    روزگار، روزگار پاکی بود، هوا ناب و تازه. تنفس در آن هوا کار هر ریه ای نبود، تنها معدودی بودند که توانایی پرواز در آن هوا را داشتند، خاکش پاک، آنچنان پاک که آب دیگر برای وضو نزدیک نمی آمد و خاک بر دست ها و صورت ها می نشست و تیمم و نماز.

    هیچ کس نمی توانست در پشت خاکریز بماند مگر آنکه خاکریز را دیوار خانه اش می پنداشت، در غیر اینصورت خاکریز خود را ناامن ترین مکان ها برای او می کشد. جبهه خاکش جنبش داشت، جوشش داشت. گویی می خواست از زمین خود را بکند و با بال ارواح شهدا خود را به وطنش؛ به اصلش برساند، به کربلا، این خاک، خاک اینجا نبود که اینجا بماند. باید می رفت که رفت و چه سوزناک و غریبانه رفت. آنقدر خون کربلاییان در وجودش رخنه کرد و سراسر هستی اش را گرفت که گویی خاک آرام گرفت و رفت، آری، او، خاک نیز رفت، درغربت سفر کرد و در مظلومیت شهدا به خواب غمگین انتظار فرو رفت.

    خاک سالها بود که غمگین بود. غمی به وسعت تمام دشت ها و کوه ها  و کویرها، سالها بود که در انتظار به سر می برد، به او گفته بودند که روزی خواهد آمد که در خون عشق می غلطی و در دریای سرتاسر زندگی غرق خواهی شد، اما خاک تنها، سالها خبر رنج غم چیزی نمی دید سالها خاک نازنین محل جولان دشمنان، محبوب غایبش بود، خاک چشم انتظار، بارها شاهد بزرگ ترین رنج ها بود، کفر و طاغوت تسخیرش کرده بودند و چشمه ها چه می جوشیدند و چه گریه ها که خاک نمی کرد، بارها تاب و توان از کف داده بود و صبرش لبریز گشته بود  در آستانه فوران و انفجار رفته بود، اما او مهد روح های نازنینی بود که در جسم های کوچک قرار بود انتظارش را برآوردند و خار از تنش بر کنند، پس صبر می کرد تا آنکه عاقبت حاجت خاک روا شد و چشم های ناز و پاکش را در زیر گام های ملکوتیانی نهاد که ترس ها در انتظار دیدنشان می سوخت از اینکه میزبان کبوتران سبک بالی شده که از این خاک به سمت آسمان می پریدند مسرور بود. می خندید و می جوید و گریه های شادی اش غلیان چشمه ها را بیش از پیش کرده بود، به آسمان هرگز حسادت نمی کرد که چرا میهمانان او را به نزد خود می برد، چرا که هر کدام از کبوتران با پریدنش کوله بار عشق مملو از خون خاک را سنگین تر می کرد و خاک ستاره ای را در خود تا ابد جای می داد و به امانت می گرفت تا روز قدم گذاری سرور تمام عاشقان آسمان فرارسد و خورشیدش ظهور کند و در پی آن طلوع کردن دوباره ستارگان از دل خاک.

    دفاع مقدس

    خاک که قبلاً طاغوت دیده بود و ساکت بود، خاک که قبلاً کفر دیده بود و ساکت بود، خاک که قبلاً منافق دیده بود و ساکت بود. خاک که قبلاً سنگینی غربت ستاره هشتم از آسمان نور را بر دوش خود احساس کرده بود و ساکت بود دیگر نمی خواست اینبار هم شاهد رنجی دیگر باشد و سکوتی تلخ تر، پس با تمام توان آن ستارگان را در خود جای داد و می دانست که این ها نخواهند گذاشت هیچ ناپاکی در این خاک دوام بیاورد و خاکی که با خون سرخ شهید از ناپاکی ها پاک شود هرگز هیچ نااصلی را اجازه ماندن نخواهد داد.

     نشان فرزند
    عروج

    «معراج شهدا» شلوغ بود. سالن پر بود. جمعیت کم بود، ولى آنچه بیشتر به چشم مى آمد، تابوت هاى چوبى پیچیده در پرچم سه رنگ جمهورى اسلامى بودند.

    هر ساعت، خانواده اى مى آمد. پدرى و مادرى، برادرى و خواهرى، آرام مى گریستند، ولى صدایشان مى آمد. از بدو ورود به سالن، سراسیمه مقواهاى نصب شده روى تابوت ها را مى خواندند و گمشده خویش را مى جستند.

     

    گلی گم کرده ام می جویم او را
                                  به هر گل می رسم می بویم او را

     

    خانواده اى وارد شد، مادرى و پدرى. برادرهاى شهید هم بودند. تابوت را که در ردیف بالایى، رو به سقف بود، پایین آوردند. همه بى تاب بودند. بخصوص مادر. تابوت که بر زمین نشست، صلواتى فرستاده شد و پس از پرچم، درِ چوبى کنده شد. گریه ها شدت گرفت. صداها بلندتر شد. هق هق ها به ناله تبدیل شدند. ولى مادر، آرام و ساکت بندهاى کفن کوچک را که به جثه اى درهم پیچیده و کوچک مى ماند، همچون کودکى در قنداقه اى سفید، باز کرد. چیزى نبود جز چند تکه استخوان زرد شده، زردى به رنگ خاک. جمجمه اى نیز در کنار پیکر بود. با چشمانى که هنوز مى نگریستند.

    عروج

    مادر مبهوت بود. برادرها، او را «برادر» خطاب مى کند و مى گریستند; پدر نیز او را به نام پسرش صدا مى زد، ولى مادر همچنان، با چشمانش، میان استخوان ها را مى کاوید، لحظه اى سر بلند کرد و رو به مسئولین معراج شهدا که در کنارش بودند، گفت: «این پسر من نیست!» چرا؟ مگر پلاک ندارد؟ چگونه مى گویى پسرت نیست. سر پایین انداخت و شروع کرد به جستن میان استخوان ها; تکه پاره اى از شلوار بسیجى به دستش آمد. او را که در دست گرفت، خطاب به بقیه گفت: «این تکه لباس، جیب سمت راست شلوار پسر من است که میان استخوان هایش بوده، و این راز پسر من است. هنگامى که عازم جبهه بود، تکه اى کش سفید و پهن داخل جیب سمت راست شلوار او دوختم. ناخواسته این کار را کردم، شاید دلم مى گفت که سال ها باید به دنبال او بگردم. حالا این تکه پارچه خونین، جیب شلوار است. اگر همان گونه که خود مى دانم، کش مورد نظر داخل آن باشد، پسرم است، و گرنه، که هیچ!»

    همه نگاه ها مضطرب بود. نگران به دستان مادر مى نگریستند. مادر صلواتى فرستاد و جیب شلوار را به داخل برگرداند. تکه اى قهوه اى رنگ شده خودنمایى کرد، خودش بود. مادر ذوق زده شد. چشمان پاکش از اشک لبریز بودند، برگشت رو به پدر و گفت: «خودشه... پسرم... این همان کشى است که با همین دست هاى خودم دوختم.»

    دستانش مى لرزیدند. به دستانش نگاه مى کرد و به استخوان هاى پسر، دست هایى که سال ها پیش از این، ظاهراً ناخواسته، کارى انجام دادند که پس از 10 سال فرزند به دامان مادر باز مى گشت.

    پرچم ایران
    امام خمینی

    عشق چه ها میکند..

    ما را که نه نفری می شدیم ، به پانصد متر عقب تر آوردند . در آنجا همه را به ردیف کردند و دست هایمان را بسته همه را روی زمین خواباندند. سپس دو تانک عراقی آمد و یک سروان از داخل یکی از آنها بیرون آمد و گفت باید به امام توهین کنید و گرنه به تانک دستور می دهم که از روی همه شما رد بشود. البته این را هم بگویم که عراقی ها برای شکنجه افراد وقتی با تانک از روی بدن آنها رد می شدند فقط از روی قسمت پایین تنه عبور می کردند تا قسمت بالای تنه افراد سالم بماند و این طوری حدود دو تا سه دقیقه طول می کشید تا فرد شهید شود. 

    عشق به وطن و امام چه ها می کند...

    سروان عراقی دوباره گفت به امام توهین کنید وگرنه دستور می دهم همه شما را له کنند. البته این را بگویم که عراقی هااغلب اسیران مجروح را چه به امام اهانت می کردند و چه اهانت نمی کردند ، می کشتند. چون برای آنان دردسر داشت که یک مجروح  را حمل کنند و بهترین راه برای این کار عبور دادن تانک از روی بدن مجروحین بود . سروان عراقی بسیار خشن و عصبی بود چرا که در آن حمله حدود دویست و هفتاد تانک به فرماندهی برادر حاج همت از عراقی ها منهدم شده بود و عراق ترس از این داشت بصره سقوط کند. هیچ یک از بچه های ما به امام توهین نکردند و سروان عراقی دستور حرکت تانک ها را داد.

    تانک عراق

    راننده تانک هم پای سه نفر اول را زیر تانک برد و یک دنده عقب هم گرفت وقتی به عقب می رفت ، لای شنی تانک گوشت و خون و استخوان مشخص بود . به خدا می گویند که ماهی در خاک جان می دهد ، ولی بچه های ما همه در زیر شنی تانک ها جان دادند . تا چند دقیقه همین طور گوشت وخون از لای زنجیرهای تانک به زمین می ریخت. هشت تای ما را توی یک ردیف خوابانده بودند. به فاصله دو متر یا حتی کمتر، سه تای اول را شهید کردند، تا ما خواسته ی شوم آنها را اقرار کنیم. آنقدر وحشتناک بود که خیلی از سربازهای عراقی فرار کردند ، ولی افسر عراقی همینطور ایستاده بود. راننده های تانک هم همینطور. چون آنشب تانک های زیادی از عراقی ها منجر شد ، عقده عجیبی داشتند . صحنه های عجیبی بود یکی از این جسد ها له شده و نیمی از آن باقی مانده بود به ارامی تکان خوردو همه مات و مبهوت نگاه می  کردند.این چه ست که این کارها را می کند . آخر مگه نه اینکه جسد له شده نیمه جان باید بلرزد و از حلقومش ناله و فریاد بیاید؟ این آرامش از چه بود؟ با همان لبخند، دعای ملت ایران ( خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار ) را گفت و شهید شد.

    سرش را به آرامی بالا اورد ، به آسمان نگاه کرد ، لبخندی زد و گفت :خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار . چشمانش را بست و رفت...

    دقیقا این عین گفته هایش بود همین دعا به قدری  به ما تسکین داد که همان جا با خدا راز و نیاز می کردیم که خدایا راضی مشو که من را بیش از وسع و قدرتمان عذاب بدهند تا مبادا چیزی از دهانمان بی اراده خارج شود. بعد از آن ، فرمانده عراقی گفت : همه را له کنید بدون استثنا. تانک به راه افتاد و یکی یکی له می کرد و جلو می آمد تا به من رسید انقدر که حتی موهای من لای شنی تانک بود که یکدفعه یک افسری فریاد زد_ به فارسی _ بایست. یعنی دقیقا وقتی که من با له شدن مویی فاصله داشتم تانک ترمز کرد. این افسر آمد جلو و مرا بلند کرد و به فرمانده گفت: چرا اینها را میکشید. ظاهرا احتیاج به اسیر زنده داشتند و من را با ده پانزده نفر دیگر بردند و توی یک ریوی ارتشی انداختند . خیلی از بچه ها را شهید کردند.

    موسی حسینی زاده – روایت هجران

    جانماز و تسبیح

    فرزندم شهادت گوارایت باد...

    گرامی باد یاد و خاطر پدران و مادران شهیدی که اکنون در میانمان نیستند!

    - خدایا دنیا را تو آفریدی و بی تو دنیا و هیچ‌چیز، حتی هیچ هم معنی نداشت، مهربان! انسان را آفریدی و در خیل عظیم انسان‌ها و در سلسله‌ی وجودشان 124000 پیامبر قرار دادی که انسان‌ها را بی‌وجود آنها معنایی برای زیستن نیست. جانان 124000 پیامبر فرستادی و در آن جمع مصطفی(ص) را خاتم قرار دادی تا نگین هدایت باشد و آن 124000 تن بی محمّد(ص)، کارشان، عمرشان، وجودشان عبث می‌بود و محمّد(ص) را نقطه پرگار هستی قرار دادی،

    خدایا از خاتم، زهرا را و از زهرا و علی، 11 گل به هستی روا داشتی که دنیا را گلستان کردند و بی‌آنان و امید حضورشان، خاتم را چگونه توان زیستن بود.

    معبود من 14 گل را به سست‌ترین دنیا عطا کردی تا کرامت، هدایت، جود و مهربانیت را به رخ عالم و کائنات بکشی که از تو همان کرم و لطف انتظار می‌رود که خدایی و پروردگار بی‌همتا، اما افسوس که پَستان تاب و تحمل سروران نبود و ملعونان و دشمنان پاکی، تک تکشان را به دست خصمانه‌ی نفرین شده‌شان پرپر کردند تا اینکه به چهاردهمین رسید، به زیباترین و مظلوم‌ترین و تنهاترین؛ آدمیان آنقدر پست شده بودند که مصمّم به از میان برداشتن آخرین امید باغ هستی بودند و او به لطف تو از نظرها غایب شد. سال‌ها گذشت، از نور وجودش ایران عزیزمان را سیراب کردی، نعمت شیعه امیرالمومنین را بر ما عرضه داشتی و پروراندی جوانان این مرز و بوم را به برکت نور مهدی‌(عج).

    سختی دلتنگی برای مولایمان و چپاول ثروت شیعه و به یغما بردن اموال اسلام خونمان را به جوش آورد و به مدد خود مهدی (عج) طاغوت را در هم شکستیم و خاک و خون و مال و جان و تمام هستی‌مان را در راه تو نهادیم.

    شهید

    بار دیگر خصم دیرینه، زخم کهنه‌ی کینه‌ی علی (ع) سر باز کرد و این بار دنیا یک پارچه شد تا بسوزاند برای همیشه پرچم مزیّن به نام علی را، مهد پذیرایی مهدی را، اما این بار نیز جوانانمان دویدند و با دست خالی و با خون خود صحرای انتظار منجی را آبیاری کردند تا تنها نهال باقی مانده‌اش آن مضطر تنها لبخندی بزند و دمی چشم‌های زیبای مهربانش از اشک خالی شود.

    به راستی که بودند آنها که رفتند، مگر نه اینکه در همین کوچه‌ها می‌دویدند، بازی می‌کردند، رشد می‌کردند، آنان که تنها اسم‌هایشان اکنون در گوشه‌ای از دیوارهای شهر، غریبانه به گوشه‌ای خزید، و یادشان کجاست؟ در غفلتکده‌ی روزگار ما؟ خدا می‌داند. کدام مادران بودند که فرزندانی چون شهدا را تربیّت کردند و کدام پدران بودند که تا ندای «کیست مرا یاری  کند؟» یوسف زهرا را با گوش جان شنیدند، بی‌درنگ خود بندهای پوتین فرزندان را بستند و آنان را راهی جبهه‌ها کردند.آری اینک ، من و تو ، باید کمر همت مردانه بندیم اول خود و سپس فرزندانمان را چنین بپرورانیم . زیرا ، دست پروردگان مهدی خود مهد پرورش یاران و یاوران اویند.

  • یکشنبه 19/8/1387
  • تاریخ :
  •  چه شیرین است لذت شهادت

    شهید

    خدایا! تو انسان را آفریدی برای تحمل سختی‌ها و در مسیر زندگی‌شان راه‌هایی قرار دادی، راه باطل و راه حق.

    خدایا! این عاشقان راه تو را در پیش گرفته‌اند و در راه تو هجرت گزیدند، پس پیروزشان گردان.

    پروردگارا از این که بیدار شدم و راه معشوق را پیدا کردم خوشحالم.

    خدایا! خواب بودم بیدارم کردی، مریض بودم شفایم دادی، در دام نفسانیت اسیر بودم، آزادم نمودی. تشنه در کویر به دنبال آب بودم مرا به آب رساندی و سیرابم کردی.

    خدایا! گرچه عمر کوتاهی داشتم اما خیلی رنج کشیدم، جسمم همانند دیوارهای فولادین و سرپوشیده روحم را حبس کرده بود و تو بودی ای خدای سبحان که دیوارهای فولادین را شکستی و مرا از گرداب هولناک دریا و از سیاه چال‌های ظلمت به روشنایی رساندی و به جای این همه مشقت دنیوی، سعادت بزرگی که بالاترین درجه افتخار است به من عطا کردی.

    خدایا! ریختن خونم نشانگر این است که نهال تازه شکفته انقلاب اسلامی به آبیاری احتیاج دارد تا بارور شود و ندایم نشانگر رساندن پیام لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله است و آهم نشانگر طنین دردمندان عالم است و خشمم نشانه آن است که ذلت نمی‌پذیرم و همیشه برای رضای خدا بر دشمنان می تازم و بازگشتم نشانگر ادای امانتی است که در راه تو و رضای تو تقدیم می‌شود. (انا لله وانا الیه راجعون).

    من با امام خمینی (ره) میثاق بستم و به او وفادارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و باز زنده کنند دست از او نخواهم کشید.

    خدایا: دوست دارم در حال تشنگی دشمن ستمگر تیرش را در گلویم فرود آورد. مرا از مردن باکی نیست.

    خدایا! اکنون خودت می‌دانی چه احساسی دارم. احساس می‌کنم که در رکاب سیدالشهدا (ع) شمشیر می‌زنم و خود را در یک قدمی شهادت می‌بینم و هر لحظه انتظارش را می‌کشم.

    آه، چه شیرین است لذت شهادت! آه، چقدر مشتاقم که هر چه زودتر به این جوانان شهید بپیوندم!

    خدایا! « های و هوی بهشت را می‌شنوم، چه غوغایی، حسین (ع) به پیشواز یارانش آمده چه صحنه‌ای چه شکوهی … »

    طلبه شهید رضا حق‌شناس



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 3:20 عصر پنج شنبه 87/12/1

     

    شادی روح همه جوانهایی که یه روزی توجمع ما برا کانون زحمت می کشیدند:یاسین کرمپور(احد)، بهمن خورشیدی ،امین محمدی ،سعید غلامی ،صدرالله روستا،وحید قادری ،و.......   شادی روح همه اونهاصلوات می فرستیم برمحمدوآل محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)                                                                                                                                             



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 3:10 عصر پنج شنبه 87/12/1

    آن سفرکرده که صدق

    منم مهدی؛ منم قائم زمانه

    امام زمان علیه السلام

    انا المهدی. انا قائم الزمان.

    منم مهدی. منم قائم زمانه.

    انا الذی املاءها عدلا کما ملات جورا .

    منم که زمین را از عدالت پر کنم همانگونه که از ستم آکنده باشد .

    انا بقیة الله فی ارضه .

    منم بازمانده (حجت‌های) خدا در زمین .

    انا المنتقم من اعدائه .

    منم انتقامجو از دشمنان خدا .

    انا خاتم الاوصیاء .

    منم فرجام اوصیاء پیامبر .

    و بی یدفع الله عز و جل البلاء عن اهلی و شیعتی .

    و خداوند به سبب من از خاندان و شیعیانم بلا را دور می‌گرداند.

    و اما ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره.

    و اما ظهور فرج؛ پس بسته به اراده خدای متعال است.

    و کذب الوقاتون.

    و کسانی که وقت و زمانی برای ظهور تعیین کنند دروغگویند.

    اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم .

    برای شتاب در گشایش کلی و همگانی بسیار دعا کنید که به راستی فرج شما در همین است.افله دل همراه اوست                                       هرکجاهست خایا به سلامت دارش

    صدقه‏اى‏ براى جانان

    یا مهدی

    آداب صدقه برای امام زمان علیه السلام در سیره سید بن طاوس

     

    یکى از اعمالى که سید بن طاووس، رحمة الله علیه، به آن بسیار اهمیت مى‏داد، صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بوده است چون یکى از تکالیف زمان غیبت، صدقه دادن ‏براى حفظ وجود مبارک امام زمان، ارواحنا فداه، است.

    به طور کلى صدقه آثارى دارد یکى اینکه صدقه نمایشگر صداقت ایمان مؤمن است که با انجام آن نشان مى‏دهد تا چه حد در وادى ایمان و خداپرستى صادق است و از این طریق نیازمندیهاى مؤمنان رفع مى‏گردد و رفاه عمومى به وجود مى‏آید و همچنین صدقه یکى از عوامل سازندگى انسان نیز هست چنانکه قرآن مى‏فرماید: خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطهِرُهُم و تُزَکِیهِم بها.1 اى رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دریافت کن تا بدان صدقات نفس آنها را پاک و پاکیزه سازى.

     

    مؤمن صدقه را باید یا براى فایده و غرضى که در نظر دارد بدهد و یا براى حفظ نفس خود و یا محبوب و عزیزى که بسیار نزد او گرامى است و چه محبوبى بالاتر از امام زمان، که اصلاح بسیارى از امور دینى و آخرتمان بستگى به وجود و سلامتى آن حضرت دارد و این مطلب به دلیل عقل و نقل ثابت است که هیچ شخصى عزیزتر و گرامیتر نیست و نباید باشد از وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بلکه حضرتش باید محبوبتر از نفس خودمان باشد و اگر چنین اعتقادى نداشته باشیم در ایمان و معرفتمان نسبت‏به آن حضرت ضعف و خللى وجود دارد. لذا سید ، رحمة الله علیه، به فرزند خود سفارش مى‏فرماید که: ابتدا کن به صدقه دادن براى آن حضرت قبل از اینکه براى خود و عزیزانت صدقه بدهى.

     

    باید توجه داشت که آن حضرت هیچ احتیاجى به صدقه و دعاى ما ندارد بلکه از شؤون بندگى و اداى بعضى از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود یک نوع اظهار محبت و دوستى به آن جناب است، و این عمل راه و سببى است براى جلب رضاى پروردگار و حصول قرب به خداوند در قضاى حوائج و دفع بلا. لذا آثار صدقه به انفاق کنندگان آن مى‏رسد مخصوصا اگر انفاق براى اظهار محبت و دعا براى وجود مقدس امام، علیه السلام، باشد.

    یا مهدی

    ایامى که در مدرسه علمیه بعثت‏ سکونت داشتم طلبه‏اى که نزد من موثق بود، راجع به صدقه دادن براى وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، مى‏گفت: شبى از حرم حضرت رضا، علیه‏السلام، به طرف مدرسه مى‏آمدم، در آن شب بسیار براى امام زمانم دعا کردم و در فراقش اشک ریختم، در وقت‏برگشتن از حرم به بازار سرشور رسیدم که فقیرى جلوى مرا گرفت و از من چیزى خواست هرچه دست در جیب لباسهایم کردم چیزى پیدا نکردم مگر یک «پنج ریالى‏» آن را با آنکه کم بود با شرمندگى به آن فقیر دادم و نیت کردم که این صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمانم باشد.

    فرداى آن شب هنگامى که براى حضور در درس به بازار سرشور رسیدم یکى از کسبه که قبلا مرا مى‏شناخت تا چشمش به من افتاد مرا با صداى بلند صدا زد، وقتى که نزد او رفتم گفت: دیشب چه عملى انجام دادى؟!

    گفتم: مگر چه شده است؟

    گفت: دیشب در عالم رؤیا دیدم حضرت بقیة‏الله، ارواحنا فداه، سوار بر اسب سفید رنگى هستند و وارد بازار سرشور شدند و جمعیتى پشت‏سر آن حضرت در حرکت‏بودند که فرمودند: آمده‏ام جزاى فلان طلبه را بدهم (و اسم تو را بردند)من با شنیدن این خبر دلم شکست و متوجه محبت و مهربانى امام زمانم شدم و گفتم دیشب من براى آن حضرت صدقه ناچیزى دادم.

     

    و همچنین سید بن طاووس، رحمة‏الله‏علیه، در کتاب «امان‏الاخطار» در ضمن دعایى که براى صدقه دادن در وقت‏ سفر ذکر مى‏کند مى‏نویسد: اَللهُمَ اِنَّ هَذِهِ لَکَ وَ مِنکَ وَ هِىَ صَدَقَةٌ عَن مَولانا المهدی، عجل‏الله‏ فرجه، وَ صَلِّ عَلَیهِ بَینَ اَسفارِهِ و حَرکاتِه و سَکَناتِه فِى ساعاتِ لََیلِه وَ نَهارِه وَ صَدقَهٌ عَمَّا یَعنِیهِ اَمرَهُ وَ مَالا یَعنیهِ وَ مَا یُضمِنه و ما یُخلِفُه.

    خدایا! این (صدقه) از آن تو و براى توست و صدقه‏اى براى سلامتى مولایمان م‏ح‏م‏د، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشریف، مى‏باشد، و بر او درود بفرست آن هنگام که در سفر است و در تمام حرکتها و استراحتهایش، در تمامى اوقات شب و روزش و صدقه‏اى است‏ براى هرچه که متعلق به اوست.

     

    یکى از علماى اهل معنا مى‏فرمود: چه در هنگام سفر و چه در هنگام حضر، وقتى که صدقه براى وجود مقدس امام زمان، مى‏دهید این دعا - دعاى فوق - را بخوانید.


    1. سوره توبه (9)، آیه‏103.

    برگرفته از کتاب: امام زمان و سید بن طاووس. سید جعفر رفیعى.

    زندگینامه امام مهدی (ع)

    1.ولادت
    2. شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
    3. ضرورت غیبت آخرین امام
    4.صورت و سیرت مهدی ( ع )
    5.شمشیر حضرت مهدی ( ع )
    6.غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
    7.غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
    8.اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
    9.اعتقاد به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
    10.قرآن و حضرت مهدی ( ع )
    11.طول عمر امام زمان ( ع )
    12.انتظار ظهور قائم ( ع )


    ولادت
    ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256 هجری بوده است . پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود . در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمین خلیفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی  قرار داد . این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند . در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای  شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد . امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد . " به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای  نهاد ، او را از میان بردارند . بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی  را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی " .

    شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
    در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند . از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد . آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امر او را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت . یکی  از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد . باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری  در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی  و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد .

    ضرورت غیبت آخرین امام
    بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد . کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای  حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا در زمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی  بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی  کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی  ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد . در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای  اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم : " به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی  ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای  که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه ) زنده بوده و هست و خواهد بود ، او حقیقتی است زنده که هرگز نظر علمی نمی تواند او را از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید ... آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی  ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی  با اعتقاد به امام حی غایب .

    صورت و سیرت مهدی ( ع )
    چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند : " چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت . گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی  - که از بیداری شب عارض شده - بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار . نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " . حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی  نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند . حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد . مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زیر دندان دیگری  باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی  منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی  شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ... برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ، باقی  نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد . در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی  ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد ... . مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد . در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی  چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود . در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد . در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند . مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .

    شمشیر حضرت مهدی ( ع )
    شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی ، شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد . روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری  از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی  باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ( ع ) آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ( ص ) نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی  ( ع ) آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ( ع ) نقل شده و مربوط است به 1290سال قبل . در این روایت حضرت باقر ( ع ) می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر ( ع ) گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین ( ع ) استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم ( ص ) و امام باقر ( ع ) جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است .

    غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
    مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید ( از سال 260ه. تا سال 329ه. ) که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤوالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ( ع ) را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . 1 - نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . 2 - محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ( ع ) محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد . نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . 3 - حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326 هجری فوت کرد . 4 - علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدث بزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است . همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی ( ع ) بودند .

    غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
    این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای  به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ( ع ) باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی  جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی  که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان ( عجل الله فرجه ) برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی  - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای  دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی  او را کمک رسانند ، تا قدرتهای  فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی  که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی  خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی  را عزت دوباره خواهد بخشید .

    اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
    اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .

    اعتقاد به حضرت مهدی  ( ع ) منحصر به شیعه نیست
    عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوطبه شیعیان و عالم تشیع نیست ، بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت ( مالکی ، حنفی  ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند .

    قرآن و حضرت مهدی ( ع )
    در قرآن کریم درباره حضرت مهدی و ظهور منجی در آخر الزمان و حکومت صالحان و پیروزی نیکان بر ستمگران آیاتی آمده است از جمله : " ما در زبور داوود ، پس از ذکر ( = تورات ) نوشته ایم که سرانجام ، زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند " . حضرت امام محمد باقر ( ع ) درباره " بندگان شایسته " فرموده است : منظور اصحاب حضرت مهدی در آخر الزمان هستند . و نیز : " ما می خواهیم تا به مستضعفان زمین نیکی کنیم ، یعنی : آنان را پیشوایان سازیم و میراث بران زمین " . بسم الله الرحمن الرحیم . انا انزلناه فی لیله القدر ... ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم . تو شب قدر را چگونه شبی می دانی ؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است . در آن شب ، فرشتگان و روح ( جبرئیل ) به اذن خدا ، همه فرمانها و سرنوشتها را فرود می آورند . آن شب ، تا سپیده دمان ، همه سلام است و سلامت . چنانکه از آیه های " سوره قدر " بروشنی فهمیده می شود ، در هر سال شبی هست که از هزار ماه به ارزش و فضیلت برتر است . آنچه از احادیثی  که در تفسیر این سوره ، و تفسیر آیات آغاز سوره دخان فهمیده می شود ، این است که فرشتگان ، در شب قدر ، مقدرات یکساله را به نزد " ولی مطلق زمان " می آورند و به او تسلیم می دارند . در روزگار پیامبر اکرم ( ص ) محل فرشتگان در شب قدر ، آستان مصطفی ( ع ) بوده است . هنگامی  که در شناخت قرآنی ، به این نتیجه می رسیم که " شب قدر " در هر سال هست ، باید توجه کنیم پس " صاحب شب قدر " نیز باید همیشه وجود داشته باشد و گرنه فرشتگان بر چه کسی فرود آیند ؟ پس چنانکه " قرآن کریم " تا قیامت هست و " حجت " است ، صاحب شب قدر هست و همو " حجت " است . " حجت " خدا در این زمان جز حضرت ولی عصر ( ع ) کسی نیست . چندانکه حضرت رضا علیه السلام می فرماید : " امام ، امانتدار خداست در زمین ، و حجت خداست در میان مردمان ، و خلیفه خداست در آبادیها و سرزمینها ... " . فیلسوف معروف و متکلم بزرگ و ریاضی دان مشهور اسلامی  ، خواجه نصیرالدین طوسی  می گوید : " در نزد خردمندان روشن است که لطف الهی منحصر است در تعیین امام ( ع ) و وجود امام به خودی خود لطف است از سوی خداوند ، و تصرف او در امور لطفی است دیگر . و غیبت او ، مربوطبه خود ماست . "

    طول عمر امام زمان ( ع )
    درازی عمر امام ( ع ) با در نظر گرفتن عمرهای درازی که قرآن بدانها گواهی می دهد ، و در کتابهای تاریخی نیز افراد معمر ( دارای عمر دراز ) زیاد بوده اند ، و در گذشته و حال نیز چنین کسانی بوده و هستند ، عمر زیاد حضرت مهدی  ( ع ) به هیچ دلیلی محال نیست ، بلکه از نظر عقلی و دید وسیع علمی و امکان واقع شدن بهیچ صورت بعید نیست . از اینها گذشته اگر از نظر قدرت الهی ، بدان نظر کنیم ، امری ناممکن نیست . در برابر قدرت خدا - که بر هر چیز تواناست - عمرهایی  مانند عمر حضرت نوح ( ع ) و عمر بیشتر از آن حضرت و یا کمتر از آن کاملا امکان دارد. برای خدای قدیر و حکیم ، کوچک و بزرگ ، کم و بسیار ، همه و همه مساوی است . بنابراین حکمت کامل و بالغ او ، تا هر موقع اقتضا کند بنده خود را در نهایت سلامت زنده نگاه می دارد . پس طبق حکمت الهی ، امام دوازدهم ، مهدی موعود ( ع ) باید از انظار غایب باشد و سالها زنده بماند و راز دار جهان و واسطه فیض برای جهانیان باشد تا هر وقت خدا اراده کند ظاهر گردد ، و عالم را پس از آنکه از ظلم و جور پر شده ، از قسط و عدل پر کند .

    انتظار ظهور قائم ( ع )
    بر خلاف آنان که پنداشته اند انتظار ظهور یعنی دست روی دست گذاشتن و از حرکتهای اصلاحی جامعه کنار رفتن و فقط " گلیم " خود را از آب بیرون بردن ، و به جریانات اسلام دینی و اجتماعی بی تفاوت ماندن ، هرگز چنین پنداری درست نیست ... بر عکس ، انتظار یعنی در طلب عدالت و آزادگی و آزادی فعالیت کردن و در نپذیرفتن ظلم و باطل و بردگی و ذلت و خواری ، مقاومت کردن و در برابر هر ناحقی و ستمی و ستمگری  ایستادن است . " مجاهدات خستگی ناپذیر و " فوران های خونین شیعه " در طول تاریخ ، گواه این است که در مکتب ، هیچ سازشی و سستی راه ندارد . شیعه در حوزه " انتظار " یعنی ، انتظار غلبه حق بر باطل ، و غلبه داد بر بیداد ، و غلبه علم بر جهل ، و غلبه تقوا بر گناه ، همواره آمادگی خود را برای مشارکت در نهضتهای پاک و مقدس تجدید می نماید ، و با یاد تاریخ سراسر خون و حماسه سربازان فداکار تشیع ، مشعل خونین مبارزات عظیم را بر سر دست حمل می کند " . اینکه به شیعه دستور داده اند که به عنوان " منتظر " همیشه سلاح خود را آماده داشته باشد ، و با یاد کردن نام " قائم آل محمد ( ص ) " قیام کند ناشی از همین آمادگی  است . ناشی  از همین قیام و اقدام است . پایان این بحث را از نوشته زنده یاد آیه الله طالقانی  ، عالم مبارز اسلامی بهره می بریم که می گوید : " ... توجه دادن مردم به آینده درخشان و دولت حق و نوید دادن به اجرای کامل عدالت اجتماعی ، و تاسیس حکومت اسلام و ظهور یک شخصیت خدا ساخته و بارز ، که مؤسس و سرپرست آن حکومت و دولت است ، از تعالیم مؤسسین ادیان است ، و در مکتب تشیع ، که مکتب حق اسلام و حافظ اصلی معنویات آن است ، جزء عقیده قرار داده شده ... و پیروان خود را به انتظار چنین روزی  ترغیب نموده ، و حتی انتظار ظهور را از عبادات دانسته اند ، تا مسلمانان حق پرست ، در اثر ظلم و تعدی  زمامداران خودپرست و تسلط دولتهای باطل ، و تحولات اجتماعی و حکومت ملل ماده پرست ، اعم از شرقی و غربی ، خود را نبازند و دل قوی دارند و جمعیت را آماده کنند . و همین عقیده است که هنوز مسلمانان را امیدوار و فعال نگاه داشته است ، این همه فشار و مصیبت از آغاز حکومت دودمان دنائت و رذالت اموی ، تا جنگهای صلیبی  و حمله مغول ، و اختناق و تعدیهای دولتهای استعماری  ، بر سر هر ملتی وارد می آمد ، خاکسترش هم به باد فنا رفته بود . لیکن دینی که پیشوایان حق آن دستور می دهند که چون اسم صریح " قائم " مؤسس دولت حقه اسلام برده می شود ، بپا بایستید و آمادگی  خود را برای انجام تمام دستورات اعلام کنید ، و خود را همیشه نیرومند و مقتدر نشان دهید ، هیچ وقت ، نخواهد مرد ... . "



  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله

    نوشته های دیگران ( )

    ساعت 11:51 عصر چهارشنبه 87/11/30

    ازهیئت چه خبر؟

  • کلمات کلیدی :
  • ¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله

    نوشته های دیگران ( )

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    خانه
    وررود به مدیریت
    پست الکترونیک
    مشخصات من
     RSS 
     Atom 

    :: بازدید امروز ::
    40
    :: بازدید دیروز ::
    2
    :: کل بازدیدها ::
    24462

    :: درباره من ::

    کانون فرهنگی مسجد امام خمینی ( ره ) افزرشمالی باغنو


    :: لینک به وبلاگ ::

    کانون فرهنگی مسجد امام خمینی ( ره ) افزرشمالی باغنو

    ::پیوندهای روزانه ::

    :: آرشیو ::

    سلام
    ورزشی
    خاکی
    یادبود
    اخلاقی
    ورزش
    ضرب امثل
    .......
    زنگ تفریح
    ............
    صلوات
    ......
    شفا خانه
    دعای فرج
    حسینیه
    ختم صلوات
    زیارت عاشورا
    دانلود مداحی

    :: لینک دوستان من::

    کانون گفتمان قرآن

    ::وضعیت من در یاهو ::

    یــــاهـو

    :: خبرنامه وبلاگ ::

     

    :: موسیقی ::