>
کانون فرهنگی مسجد امام خمینی ( ره ) افزرشمالی باغنو
ساعت 11:34 عصر پنج شنبه 87/12/1
در مقاله «شناختنامه 20» بیان شده بود که «هر مسلمانی به بهشت نمی رود» این گفتار برای بسیاری از دوستان گرامی عجیب و تا حدودی غیرقابل باور می نمود. امیدواریم در این نوشتار قدری این نکته لطیف قرآنی را شرح و سبط دهیم.
بد نیست به هزار و چهار صد قبل سفری بنماییم. می خواهم یکی از بزرگترین یاران و اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و حضرت علی (علیه السلام) را برایتان معرفی کنم.
او را به «سیف الاسلام» یعنی شمشیر برنده اسلام می خواندند. هنگامی که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) وفات کردند او با حضرت علی علیه السلام بیعت کرد. وی در شب تدفین حضرت زهرا علیها السلام از معدود اصحاب حاضر در آن مراسم غایب از انظار بود.
هنگامی که حضرت علی علیه اسلام را برای بیعت با خلیفه اول ریسمان برگردن به سوی مسجد می کشیدند برای دفاع از امام شمشیر کشید و فریاد برآورد بر سر او ریختند و آنقدر او را کتک زدند و شمشیر برنده ی او را به سنگ شکستند.
در شورای شش نفره پس از وفت خلیفه دوم، او رای به خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام داد.
اما...
اکنون اگر می خواهید انذارهای خداوند را بشناسید باید سراغ ایاتی را بگیرید که بوی عذاب می دهد، آیاتی که در آن نهی شده است، آیاتی که خداوند دوست ندارد، آیاتی که «وَیل» در آن به کار رفته است.
اما بشارت های خدا را اگر می خواهید بیابید باید در قرآن به دنبال آیاتید باشید که بوی بهشت، رضایت خدا، مغفرت، رحمت از آنها به مشام می رسد.
... در جنگ جمل حضرت علی علیه السلام در میان کشتگان حرکت می کرد، ناگهان چشمش به کشته ای از دشمنان خویش افتاد. با تمام عظمتش نشست. اشک از چشمان او جاری شد و فرمود: چه بسیار اندوه ها که تو از چهره پیامبر می زدودی!!
آری او زبیر سیف الاسلام بود. همان که جنگ جمل را به پا کرد.
آری! این شیطان است که همواره در کمین ماست لذا نمازنیز همواره نیازهمیشگی ماست تا بدینوسیله گرد و غبار غفلت شیطانی از روح ما زدوده شود.
تعجب خواهید کرد اگر بدانید شمربن ذی الجوشن نیز از یاران حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین بود.
و چندین بار با پای برهنه به خانه خدا رهسپار شده است.
هنگامی که حضرت علی علیه اسلام را برای بیعت با خلیفه اول ریسمان برگردن به سوی مسجد می کشیدند برای دفاع از امام شمشیر کشید و فریاد برآورد بر سر او ریختند و آنقدر او را کتک زدند و شمشیر برنده ی او را به سنگ شکستند.
در شورای شش نفره پس از وفت خلیفه دوم، او رای به خلافت علی بن ابیطالب علیه السلام داد.
اصلاً کربلا و عاشورا را صحنه «عاقبت به خیر شدن » و «عاقبت به شر شدن» بندگان است.
بنابراین خداوند متعال در آیه 14، سوره حجرات می فرماید:
قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: «شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمیکند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»پیر ما امام خمینی چه زیبا فرمود:
"اگر ایمان وارد قلب شود همه امور اصلاح می شود"
و ختم کلام از خیر الکلام که ایمانی ما را به بهشت می برد که همراه با تقوی باشد.
«یا ایها الذین امنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتنَّ اِلاّ و انتم مسلمون (102/ آل عمران)
ای کسانیکه ایمان آوردید، نهایت تقوی الهی را مراعات کنید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید.
خداوندا! قلب هایمان را پس از آنکه هدایت نمودی دستخوش انحراف مگردان و رحمت خاص خود را ارزانیمان کن چه به حقیقت تنها بخشنده راستین تو هستی وبس.
محبوبیت یوسف ـ علیه السلام ـ و آرامگاهِ او
حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به قدری محبوبیت اجتماعی پیدا کرده و عزّت فوق العادهای نزد مردم مصر داشت که پس از فوتش بر سر محل به خاک سپاریش نزاع شد. هر طایفهای میخواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگیشان باشد. بالاخره رأی بر این شد که جنازه یوسف را در رود نیل دفن کنند، زیرا آب رود که از روی قبر رد میشد مورد استفاده همه قرار میگرفت و با این ترتیب همه مردم به فیض و برکت وجود پاک حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ میرسیدند.
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید
جنازه حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد. خداوند به پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب نموده و میفرماید:
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یمْکُرُونَ؛
اینها از اخبار غیبی است که به تو وحی کردیم، تو نزد برادران یوسف نبودی در آن موقعی که مکر کردند (تا یوسف را به چاه بیفکنند).»[1]
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَبْصار...؛
در داستانهای ایشان (یوسف و یعقوب و برادران یوسف و داستانهای پیامبران دیگر)، درسهای آموزندهای برای صاحبان بصیرت است.»[2]
این داستانها حاکی از واقعیتهای حقیقی است، نه آن که آنها را ساخته باشند.[3]
جالب توجه این که: مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد (هرگاه میخواستند از مصر به طرف شام بروند احتیاج به نور ماه داشتند و گرنه راه را گم میکردند) به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد (تا وصیت او انجام گیرد) در این صورت، ماه را بر شما طالع خواهم کرد.
جنازه حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را در میان رود نیل دفن کردند تا زمانی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میخواست با بنی اسرائیل از مصر خارج شود. در این هنگام جنازه را از قبر درآورده و به سوی فلسطین آورده و دفن کردند، تا به وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ عمل شده باشد.
موسی ـ علیه السلام ـ پرسید که چه کسی از جایگاه قبر یوسف آگاه است؟ گفتند: پیرزنی آگاهی دارد. موسی ـ علیه السلام ـ دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: «آیا قبر یوسف را میشناسی؟»
پیرزن عرض کرد: آری.
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: ما را به آن اطّلاع بده.
او گفت: اطلاع نمیدهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری:
اول: این که پاهایم را درست کنی.
دوم: اینکه از پیری برگردم و جوان شوم.
سوم: آن که چشمم را بینا کنی.
چهارم: آن که مرا با خود به بهشت ببری.
این مطلب بر موسی ـ علیه السلام ـ بزرگ و سنگین آمد. از طرف خدا به موسی ـ علیه السلام ـ وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد. آن گاه او مکان قبر یوسف ـ علیه السلام ـ را نشان داد.
موسی ـ علیه السلام ـ در میان رود نیل جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و به سوی شام برد. آن گاه ماه طلوع کرد. از این رو، اهل کتاب، مردههای خود را به شام حمل کرده و در آن جا دفن میکنند.
[4]
جنازه یوسف ـ علیه السلام ـ را (بنابر مشهور) کنار قبر پدران خود دفن کردند. اینک در شش فرسخی بیت المقدس، مکانی به نام قدس خلیل معروف است که قبر یوسف ـ علیه السلام ـ در آن جا است.
حُسن عمل و نیکوکاری این نتایج را دارد که خداوند پس از حدود چهار صد سال با این ترتیبی که خاطر نشان شد، طوری حوادث را ردیف کرد، تا وصیت حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به دست پیامبر بزرگ و اولوا العزمی چون حضرت موسی ـ علیه السلام ـ انجام شود، و به برکت معرّفی قبر یوسف ـ علیه السلام ـ به پیر زنی آن قدر لطف و عنایت گردد.[5]
آری، یوسف ـ علیه السلام ـ بر اثر پرهیزکاری و خدا ترسی، آن چنان مقام ارجمندی در پیشگاه خدا پیدا کرد که در روایت آمده: هنگامی که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شب معراج، به آسمان سوم رسید، یوسف ـ علیه السلام ـ را در آن جا به گونهای دید که:
«کانَ فَضْلُ حُسْنِهِ عَلی سایرِ الْخَلْقِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیلَهِ الْبَدْرِ عَلی سایرِ النُّجُومِ؛ زیبائیش نسبت به سایر مخلوقات، همانند زیبایی ماه در شب چهارده نسبت به ستارگان بود.»[6]
________________________________________
[1] . یوسف، 103.
[2] . یوسف، 111.
[3] . مجمع البیان، ج 5، ص 262ـ266.
[4] . علل الشرایع، ص 107؛ بحار، ج 13، ص 127.
[5] . در بعضی از روایات نقل شده که پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سفری در بیابان به چادر نشینی برخورد، چادر نشین حضرت را شناخت، بسیار پذیرایی کرد. هنگام خداحافظی، رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به او فرمود: هرگاه از ما چیزی بخواهی از خدا میخواهیم که به تو عنایت کند؛ او در جواب گفت: از خدا بخواه شتری به من بدهد که موقع حرکت، اثاثیه خود را بر آن بگذارم و چند گوسفند به من عطا کند که در این صحرا آنها را بچرانم، و از شیرشان استفاده کنم. حضرت آنها را از خدا تقاضا نمود. خداوند هم تقاضای حضرت را برآورد. در این هنگام رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به اصحاب خود رو کرد و فرمود: ای کاش این مرد نظر و همتش بلند بود و مثل عجوزه بنی اسرائیل، خیر دنیا و آخرت را از ما میخواست تا آن را از خدا میخواستم، و خدا به او میداد، اصحاب تقاضای بیان قصه عجوزه بنی اسرائیل را نمودند. حضرت داستان عجوزه را به طور مشروح برای اصحاب شرح دادند. در این روایت است که آن عجوزه سه حاجت خواست و برآورده شد: 1. جوان شود 2. همسر موسی گردد 3. در بهشت هم همسر موسی باشد (به نقل از حیاه الحیوان دمیری).
[6] . بحار، ج 18، ص 325.
آخرین حرفهای پدرم!
وصیت علامه حلی به فرزندش
بسم الله الرحمن الرحیم
پسرکم! خداوند تعالی تو را بر انجام دادن فرمانشهایش استوار بدارد و بر عمل خیر و ملازمت آن توفیقات دهد و به سوی آنچه دوست میدارد و راضی است، رهنمایت باشد و به آنچه از خیرها آرزو داری و خواهانی، برساندت و در دنیا و آخرت سعادتمند کند و هر چه که با آن، چشم روشن میگردد، هدیهات کند و عمر نیکو وزندگی آرام و خوش روزگارت را سپری سازد و مُهر (تایید) بر اعمالت بنهد و وسایل رسیدن به سعادت را روزیات کند و از برکتها بزرگ و والایش بر تو ببارند و خداوند از هر بلا و سختی دورت بدارد و بدیها را از تو دفع کند!
بدان! که من در این کتاب (قواعد الاحکام) چکیده و فشرده احکام را به گونهای موجز آوردم و پایههای اسلام را با کلمات کوتاه و عبارتهایی روان روشن ساختم و راه رشد و طریق استوار را واضح کردم.
تالیف این کتاب به هنگامی است که پنجاه سال از عمر را گذراندهام و وارد دهه شصت زندگی شدهام. دهه شصت زندگی، آنی است که مهتر خلایق، جناب رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده: «آن، آغازگاه هجوم مرگ است».
حال اگر خداوند تعالی در این دهه بر من مرگ را نوشته باشد و آن را حتمی کرده باشد، از آن جا که او فرمانش را بر بندگان حاضر و مسافر، جاری سازد، پس من هم - همان گونه که خداوند تعالی وصیت را بر من واجب و بخصوص هنگام احساس مرگ مرا مامور به آن کرده است - (تو را مخاطب ساخته) و برایت و صیت میکنم به اینکه:
1- همدوش با تقوی الهی باشی، که آن - بیقین - سنت پایدار و واجب حتمی و سپر نگه دارنده توشه ماندگار است. و پر سودترین چیزی است که انسان برای روزی که چشمها از هیبت آن روز گشاده و خیره میماند و یار و یاور نیست، خواهد داشت.
2- التزام به پیروی اوامر خداوند تعالی و انجام دادن آنچه او میپسندد و پرهیز از آنچه او ناخوش دارد و دوری از نواهی خداوند تعالی.
3- کسب فضایل علمی و عروج از پستی نقص به بالاترین نقطه کمال و اوج گیری در آسمان عرفان و نه سقوط به جایگاه جهال. و گرایش عاشقانه به پسندیدهها و یاری برادران دینی. و پاسخ درشتخو را به سخن نیکوگفتن. و نیکو رفتار را با چهره باز پذیرفتن بگذران!
4- پرهیز از رفاقت با انسانهای پست و همنشینی با افراد نادان، زیرا رفاقت و همنشینی با آنان خلق و خوی ناپسند و باطن پست برجا مینهد.
پیامبر اکرم: هر که، مسلمان دین شناس را گرامی دارد تا در قیامت، خدا را راضی و خوشحال از خود خواهد یافت و هر که مسلمان دین شناس را کوچک شمارد و اهانت کند، در قیامت خدا را ناراضی و خشمگین از خود، خواهد یافت.
5- التزام به همدوشی با عالمان و نشست و برخاست با فاضلان داشته باش که آن برای کسب کمالات زمینه کامل را فراهم میسازد و برایت، توان و مهارت در یافتن پاسخ مجهولات را به دنبال دارد.
6- باید، امروزت از دیروزت بهتر باشد.
7- تو و التزام به صبر و توکل و رضا.
8- هر روز و شب، محاسبه نفس کن! و از خداوند بسیار آمرزش بخواه!
9- از نفرین مظلوم بترس بخصوص از نفرین یتیم و پیرزن، که خداوند در مورد شکستن دلشکسته، گذشت نمیکند.
10- تو و التزام به نماز شب، که رسول الله صلی الله علیه و آله بر آن تشویث کرده و دعوت به اقامه آن کرده و فرموده است: «من ختم له بقیام اللیل، ثم مات، فله الجنه» هر که آخرین عملش، اقامه نماز شب باشد و بمیرد، بهشت برای او باشد.
11- تو و التزام به صله رحم، که بیقین، به عمر آدمی میافزاید.
12- تو و التزام به خوشرویی. همانا رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «انکم لن تسعوا الناس باموالکم، فسعوهم باخلاقکم!»: همانا شما را نرسد که با اموالتان، تمامی افراد را در آسایش قرار دهید، لذا آنان را با اخلاقتان خشنود سازید.
13- تو و التزام به توجه و مراقبت از ذریه پیامبر، که همانا خداوند همانا در سفارش به آنان تاکید کرده و پادش رسالت و ارشاد مردم را دوستی و مهرورزی به آنان قرار داده است. خداوند تعالی فرموده است: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی...» بگو در ازای رسالت، پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی در مورد خویشاوندان.
حضرت رسول الله فرموده: «انی شافع یوم القیامه لاربعه اصناف - و لو جاووا بذنوب اهل الدنیا -: رجل نصر ذریتی و رجل بذل ماله لذریتی عند المضیق، و رجل احب ذریتی باللسان و القلب و رجل سعی فی حوائج ذریتی اذا طردوا و شردوا.» بیقین من در قیامت شفاعتگر چهار گروه - هر چند گناهشان به اندازه تمام گناهان مردم باشد - خواهم بود: مردی که ذریه مرا یاری کند، مردی که به هنگام تنگدستی ذریه ام، از مالش به آنها ببخشد، مردی که به زبان و قلب، ذریه مرا دوست داشته باشد و مردی که به هنگام بی سر و سامانی ذریهام در رسیدگی به حاجاتشان کوشش کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اذا کان یوم القیامه نادی مناد: ایها الخلائق! انصتوا، فان محمدا یکلمکم. فینصت الخلائق. فیقوم النبی صلی الله علیه و آله فیقول: یا معشر الخلائق! من کانت له عندی ید او منه او معروف، فلیقم حتی اکافئه. فیقولون: بآبائنا و امهاتنا! و ای ید منه و ای معروف لنا؟! بل الید و المنه و المعروف لله و لرسول علی جمیع الخلائق. فیقول: بلی. من آوی احدا من اهل بیتی او برهم او کساهم من عری او اشبع جائعهم، فلیقم حتی اکافئه. فیقوم اناس قد فعلوا ذلک. فیاتی النداء من عندالله: یا محمد! یا حبیبی! قد جعلت مکافاتهم الیک، فاسکنهم من الجنه حیث شئت.فیسکنهم فی (الوسیله) حیث یحجبون عن محمد و اهل بیته علیه السلام»
هنگامی که قیامت برپا شد، ندا دهندهای میگوید: ای آفریده ها! ساکت باشید تا حضرت محمد با شما سخن گوید.
مردم ساکت میشوند جناب نبی صلی الله علیه و آله برخاسته، میفرماید: ای مخلوقات! هر کس که برای من کاری انجام داده و منتی دارد و نیکیای رسانده است، برخیزد تا اینک، جبران کنم. همه آفریدهها گویند: پدر و مادرمان فدایت! چه کاری و چه منتی و چه نیکیای؟ خدمت و منت و نیکی، بر همه خلائق، از سوی خدا و رسول خداست.
حضرت رسول الله میفرماید: بلی. حال، هر که، کسی از اهل بیت مرا پناه داده، یا نیکی ای رسانده، یا با اهدای لباس، آنها را از برهنگی نجات داده، یا گرسنگانشان را سیر کرده است، برخیزد تا اینک جبران کنم.
در این لحظه مردمی که آن کارها را انجام داده اند، بر میخیزند، سپس از جانب خداوند ندا میآید: ای محمد! ای حبیبم! همانا جبران کارهای آنان را بر عهده تو گذاشتم آنان را در هر کجای از بهشت که خواستی جای ده.
حضرت رسول آنان را در مکانی به نام «وسیله» جا میدهد تا نسبت به حضرت محمد و اهل بیتش علیه السلام در محرومیت و حجابی نباشد.
امیر مومنان: در دین ژرف بنگر! زیرا دین شناسان، جانشینان پیامبران هستند. برای طالب علم، هر چه در آسمانها و هر چه در زمین هست - حتی پرنده در آسمان و ماهی در دریا - طلب آمرزش میکنند و فرشتگان به دلیل خوشنودی از طالب علم بالهای خود را خاک فرش آنان میکنند.
14- تو و التزام به بزرگداشت علما و احترام به آنان، که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «من اکرم فقیها مسلما، لقی الله تعالی یوم القیامه و هو عنه راض. و من اهان فقیها مسلما لقی الله تعالی یوم القیامه و هو علیه غضبان.» هر که، مسلمان دین شناس را گرامی دارد تا در قیامت، خدا را راضی و خوشحال از خود خواهد یافت و هر که مسلمان دین شناس را کوچک شمارد و اهانت کند، در قیامت خدا را ناراضی و خشمگین از خود، خواهد یافت.
حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله نگاه به چهره عالمان را، از جمله عبادتها شمرده است و نگاه به در خانه عالمان را عبادت دانسته و رفت و آمد با دانشمندان را عبادت خوانده است.
15- تو و التزام به کوشش فراوان برای افزودن علمت و ژرف نگری در دین، که حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام به فرزندش فرموده است: «تفقه فی الدین، فان الفقهاء ورثه الانبیاء. و ان طالب العلم یستغفرله من فی السماوات و من فی الارض، حتی الطیر فی جو السماء و الحوت فی البحر. و ان الملائکه لتضح اجنحتها لطالب العلم رضی به» در دین ژرف بنگر! زیرا دین شناسان، جانشینان پیامبران هستند. برای طالب علم، هر چه در آسمانها و هر چه در زمین هست - حتی پرنده در آسمان و ماهی در دریا - طلب آمرزش میکنند و فرشتگان به دلیل خوشنودی از طالب علم بالهای خود را خاک فرش آنان میکنند.
16- بپرهیز از کتمان دانش و بازداشتن شایستگان از فراگیری علمت، زیرا خداوند تعالی میفرماید: «ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد مابیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون» کسانی که نشانههای روشن و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح دادهایم. نهفته میدارند، آنان را خدا لعنت میکند و لعنت کنندگان لعنتشان میکنند.
و حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی، فلیظهر العالم علمه. فمن لم یفعل، فعلیه لعنه الله» هنگامی که در امتم، بدعتها آشکار و فراگیر شد، دین شناسان باید علمشان را آشکار کنند و در اختیار همه قرار دهند. کسی که چنین نکند، لعنت و نفرین الهی بر او خواهد بود.
و نیز او صلی الله علیه و آله فرمود: «و لا توتوا الحکمه غیر اهلها، فتظلموها. و لا تمنعوها الهلها فتظلموهم» حکمت را در اختیار نااهل قرار ندهید! که (اگر چنین کنید) به حکمت ظلم کردهاید و از اهلش، منع مکنید! که (اگر چنین کنید) به اهل حکمت ظلم کردهاید.
پیامبر اکرم: همانا شما را نرسد که با اموالتان، تمامی افراد را در آسایش قرار دهید، لذا آنان را با اخلاقتان خشنود سازید.
17- تو و التزام به تلاوت قرآن عزیز و تفکر در معانی آن و رعایت اوامر و نواهیاش و تتبع در اخبار نبوی و آثار محمدی و جستجو (و فهم) معانی آنها و تامل کردن تام در آنها. البته من، کتابهای زیادی در تمامی این زمینهها برایت نگاشتهام. این، آنهایی بود که وظیفه تو بود. اما آنچه به من مربوط است و نفعش به من بر میگردد، (عبارت است از): این که با طلب رحمت برایم در بعضی از اوقات، مرا یاد کرده و مورد تفقد قرار دهی. و ثواب بعضی از طاعتهایت را برای من بفرستی. و در یاد کردنم، کم نگذار! که (اگر چنین کنی) اهل وفا تو را جفا کار خوانند، و در یاد کردنم زیاده روی مکن! که (اگر چنین کنی) آنان که اهل نیکیاند، تو را به کوتاهی در حق پدر به هنگام زندگانی نسبت میدهند. بلکه در خلوتهایت و پس از نمازهایت یادم کن!
و آنچه از بدهکاریها و تعهدات واجب بر عهدهام هست (و خود انجام ندادهام) تو قضا کن! و در حد توانت، بر سر مزارم به زیارتم بیا و مقداری از قرآن تلاوت کن!
و هر کتابی که نوشتهام، ولی خداوند برای به پایان رساندنش، مهلتم نداده است، تکمیل کن! و هر چه از خلل و نقصان و خطا و نسیان در آنی مییابی اصلاح کن!
این وصیت من است به تو. خداوند از جانب من بر تو ناظر است.
با تلخیص از اندیشه قم
دستورالعملی برای پاکی نفس از محدث قمی
بدان که لازم است از برای پاکی نفس از اوصاف رذیله و آرایش کردن آن به صفات جمیله چند امر:
1- پیوسته مواظبت کنی بر اعمالی که از آثار صفات حسنه است و خواهی نخواهی نفس را بر افعالی بدارد که مقتضای صفتی است که طالب تحصیل آن است یا در صدد بقا و محافظت آن.
2- پیوسته مراقب اقوال و متوجه اعمال و افعال خود باشد. هر عملی که می خواهد انجام دهد ابتدا در آن تامل کند تا خلاف مقتضای حسن از او سر نزند و در هیچ حالی از حال خود غافل نشود بلکه هر روز و شب دفتر اعمال خود را گشوده سر تا پایین مرور کند و تفحص نماید آنچه را که از او صادر شده اگر خوب کرده، حمد کند و شکر توفیق بجا آورد و اگر کار بدی کرده، توبه و انابه کند.
3- احتراز کند از آنچه باعث تحریک قوه شهویه یا غضب می شود مثلا چشم و گوش دل را باز دارد از دیدن و شنیدن و تصور کردن هر چیزی که غضب یا شهوت را به هیجان می آورد و بیشتر سعی او در حفظ دل باشد از خیال آنها.
به نظر دقیق در تجسس خفایای معایب خود بر آید و چون به چیزی از آنها بر خورد در ازاله آن سعی کند. بداند که هر نفسی عاشق صفات و افعال خویش است و به این جهت اعمال و افعالش در نظرش جلوه دارد و بدون تامل و باریک بینی به عیوب خود بر نمی خورد. مرگ و صعوبت عالم برزخ و مواخذه روز قیامت را تصورنما و آیات و اخبار در باب جنت و نار و احوال خائفین از اخیار را مشاهده کن و بدان که هر قدر معرفت بنده به عظمت و جلال پروردگار بیشتر و به عیوب خود بیناتر باشد، ترس او از خدا زیادتر می شود و از این جهت است که حق تعالی خوف و خشیت (خود) را نسبت به علما داده چنانچه فرموده:
«انما یخشی الله من عباده العلماء؛ از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت( ترس از مسؤلیت همراه با درک عظمت مقام پروردگار) نایل مى گردند » (فاطر/28)
4- اجتناب از مصاحبت بدان و اشرار را لازم داند و دوری از هم نشینان و صاحبان اخلاق بد را واجب شمرد و در صدد آن باشد که با صاحبان اخلاق حسنه و بزرگان دین مصاحبت کند زیرا مجالست و صحبت با هر کسی مدخلیت عظیم در او دارد زیرا طبع انسان دزد است و آنچه را که مکرر از کسی دید کسب می کند.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد
به علاوه هر کس مجالست با اهل معصیت کند در عذاب ایشان شریک است و به آتش ایشان بسوزد.
«ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار ...؛ و به کسانى که ستم کردهاند دل نبندید و میل و تکیه نکنید که آتش (غضب خدا) به شما مىرسد» ( هود/113)
منبع: کتاب 50 درس اخلاقی شیخ عباس قمی؛ بااندکی تصرف.
حیله هاى شیطان در انسان بواسطه رحمت الهى و شفاعت ائمه اطهار
عامل رستگارى انجام عمل صالح است ولى بعضى از انسانها به جاى انجام عمل صرفاً به رحمت الهى امید دارند و با این ایده و روش دست از عمل برداشته اند. در خصوص حدود رحمت الهى بیاناتى بفرمائید؟
شیطان و نفس امّاره انسان را از طرق بسیارى مغرور مى کنند و به هلاکت همیشگى مى کشانند و آخر تیرى که در کمان دارند مغرور کردن انسان است در اوایل امر به رحمت حقّ و انسان را به واسطه این غرور از عمل باز مى دارند. و این اتّکال به رحمت از مکاید شیطان آنست و دلیل آن این است که ما در امور دنیایى به هیچ وجه اتکال به رحمت حقّ تعالى نداریم و یکسره اسباب طبیعى و ظاهرى را مستقّل و کارکن مى دانیم بطورى که گویى در عالم ، مؤ ثّرى جز اسباب ظاهرى نیست و در امور اخروى غالباً اتّکال به رحمت حقّ در گمان خود مى کنیم و از دستورات خدا و رسول صلّى اللّه علیه و آله غفلت مى نماییم، گویى خداوند ما را قدرت عمل نداده است.
اگر با قیام به وظایف عبودیّت، اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آن ها را به چیزى نشمرى و امید به رحمت حقّ داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذمّ و سخط بدانى و تکیه گاه تو رحمت و جود جواد على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى و شکر خداى تعالى کن و از ذات مقدّس بخواه که آن را در قلب تو محکم کند و اگر خداى نخواسته، متهاون به اوامر حقّ بودى و بى اهمیّت و ناچیز شمردى فرموده هاى ذات اقدس را، بدان که آن غرور است که در دل تو پیدا شده از مکاید شیطان و نفس امّاره تو. اگر ایمان به سعه رحمت و عظمت داشتى، اثرى از آن نمایان بود در تو. مدّعى که عملش مخالف با دعوایش باشد خود مکذِّب خود است.
مى توانى درهاى بهشت و سعادت را به روى خود مفتوح کنى و مى توانى بخلاف آن باشى. زمام امر در دست تو است، خداى تبارک و تعالى حجّت را تمام و راههاى سعادت و شقاوت را نموده و توفیقات ظاهرى و باطنى را عطا فرموده، آنچه از جانب او و اولیاى او است تمام است، اکنون نوبت اقدام ما است، آنها راهنمایند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذرى باقى نگذاشتند و کوتاهى نکردند، تو نیز از خواب غفلت برخیز و راه سعادت خود را طى کن و از عمر و توانایى خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانى و گنج قوّت و توانایى از دستت برود جبران ندارد.
منبع: رمزى اوحدى، محمدرضا، کتاب خورشید عرفان، با اندکی تصرف
حکایت کردهاند که لقمان روزی در راهی میگذشت، پس قطعه کاغذی دید به روی زمین افتاده، چون آن را برداشت و ملاحظه نمود دید: «بسم الله الرحمن الرحیم» بر او ثبت شده است، پس آن را شسته و آبش را تناول نمود و به برکت این احترام، خداوند عالم، او را حکمت تلقین فرمود.
"و لقد آتینا لقمان الحکمه." (1)
برای حکمت معانی بسیاری ذکر کردهاند:
1. شناخت اسرار جهان هستی .
2. رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسایی خداوند .
3. مجموعهای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت.
4. امام کاظم علیه السلام فرمودند: مراد از حکمت، فهم و عقل است.
5. امام صادق علیه السلام فرمودند: حکمت این است که لقمان به امام و رهبر الهی عصر خود آگاهی داشت.
لقمان به گفتن نصیحتهای حکیمانه معروف است که فرزندش را نیز با این نصایح به راه راست هدایت مینمود. در این قسمت برخی از این نصایح حکیمانه را ذکر میکنیم:
فرزندم تو را به شش خصلت سفارش میکنم که علم اولین و آخرین آن است:
1- قلبت را مشغول به دنیا مکن مگر به اندازه بقای تو در آن.
2- و برای آخرت کار کن به اندازهای که میخواهی در آنجا بمانی .
3- و خدا را اطاعت کن به اندازهای که به او احتیاج داری .
4- تمام سعی و کوشش تو در رهایی از آتش جهنم باشد .
5- شجاعت به معصیت به اندازه صبرت در آتش باشد .
6- وقتی که میخواهی معصیت خدایت را انجام بدهی جایی را انتخاب کن که خدا تو را نبیند.
پینوشتها:
1- سوره لقمان، آیه 12 .
2- اصول کافی،ج 1.
3- تفسیر نمونه،ج 17، ص 36 .
¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله
ساعت 5:53 عصر پنج شنبه 87/12/1
هرچه از دل تنگت برآید بازگو:شعر .خاطره. داستان. عکس afzareshomali@yahoo.com
¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله
ساعت 3:10 عصر پنج شنبه 87/12/1
انا المهدی. انا قائم الزمان.
منم مهدی. منم قائم زمانه.
انا الذی املاءها عدلا کما ملات جورا .
منم که زمین را از عدالت پر کنم همانگونه که از ستم آکنده باشد .
انا بقیة الله فی ارضه .
منم بازمانده (حجتهای) خدا در زمین .
انا المنتقم من اعدائه .
منم انتقامجو از دشمنان خدا .
انا خاتم الاوصیاء .
منم فرجام اوصیاء پیامبر .
و بی یدفع الله عز و جل البلاء عن اهلی و شیعتی .
و خداوند به سبب من از خاندان و شیعیانم بلا را دور میگرداند.
و اما ظهور الفرج فانه الی الله تعالی ذکره.
و اما ظهور فرج؛ پس بسته به اراده خدای متعال است.
و کذب الوقاتون.
و کسانی که وقت و زمانی برای ظهور تعیین کنند دروغگویند.
اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم .
برای شتاب در گشایش کلی و همگانی بسیار دعا کنید که به راستی فرج شما در همین است.افله دل همراه اوست هرکجاهست خایا به سلامت دارش
صدقهاى براى جانان
آداب صدقه برای امام زمان علیه السلام در سیره سید بن طاوس
یکى از اعمالى که سید بن طاووس، رحمة الله علیه، به آن بسیار اهمیت مىداد، صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بوده است چون یکى از تکالیف زمان غیبت، صدقه دادن براى حفظ وجود مبارک امام زمان، ارواحنا فداه، است.
به طور کلى صدقه آثارى دارد یکى اینکه صدقه نمایشگر صداقت ایمان مؤمن است که با انجام آن نشان مىدهد تا چه حد در وادى ایمان و خداپرستى صادق است و از این طریق نیازمندیهاى مؤمنان رفع مىگردد و رفاه عمومى به وجود مىآید و همچنین صدقه یکى از عوامل سازندگى انسان نیز هست چنانکه قرآن مىفرماید: خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطهِرُهُم و تُزَکِیهِم بها.1 اى رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دریافت کن تا بدان صدقات نفس آنها را پاک و پاکیزه سازى.
مؤمن صدقه را باید یا براى فایده و غرضى که در نظر دارد بدهد و یا براى حفظ نفس خود و یا محبوب و عزیزى که بسیار نزد او گرامى است و چه محبوبى بالاتر از امام زمان، که اصلاح بسیارى از امور دینى و آخرتمان بستگى به وجود و سلامتى آن حضرت دارد و این مطلب به دلیل عقل و نقل ثابت است که هیچ شخصى عزیزتر و گرامیتر نیست و نباید باشد از وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بلکه حضرتش باید محبوبتر از نفس خودمان باشد و اگر چنین اعتقادى نداشته باشیم در ایمان و معرفتمان نسبتبه آن حضرت ضعف و خللى وجود دارد. لذا سید ، رحمة الله علیه، به فرزند خود سفارش مىفرماید که: ابتدا کن به صدقه دادن براى آن حضرت قبل از اینکه براى خود و عزیزانت صدقه بدهى.
باید توجه داشت که آن حضرت هیچ احتیاجى به صدقه و دعاى ما ندارد بلکه از شؤون بندگى و اداى بعضى از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود یک نوع اظهار محبت و دوستى به آن جناب است، و این عمل راه و سببى است براى جلب رضاى پروردگار و حصول قرب به خداوند در قضاى حوائج و دفع بلا. لذا آثار صدقه به انفاق کنندگان آن مىرسد مخصوصا اگر انفاق براى اظهار محبت و دعا براى وجود مقدس امام، علیه السلام، باشد.
ایامى که در مدرسه علمیه بعثت سکونت داشتم طلبهاى که نزد من موثق بود، راجع به صدقه دادن براى وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، مىگفت: شبى از حرم حضرت رضا، علیهالسلام، به طرف مدرسه مىآمدم، در آن شب بسیار براى امام زمانم دعا کردم و در فراقش اشک ریختم، در وقتبرگشتن از حرم به بازار سرشور رسیدم که فقیرى جلوى مرا گرفت و از من چیزى خواست هرچه دست در جیب لباسهایم کردم چیزى پیدا نکردم مگر یک «پنج ریالى» آن را با آنکه کم بود با شرمندگى به آن فقیر دادم و نیت کردم که این صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمانم باشد.
فرداى آن شب هنگامى که براى حضور در درس به بازار سرشور رسیدم یکى از کسبه که قبلا مرا مىشناخت تا چشمش به من افتاد مرا با صداى بلند صدا زد، وقتى که نزد او رفتم گفت: دیشب چه عملى انجام دادى؟!
گفتم: مگر چه شده است؟
گفت: دیشب در عالم رؤیا دیدم حضرت بقیةالله، ارواحنا فداه، سوار بر اسب سفید رنگى هستند و وارد بازار سرشور شدند و جمعیتى پشتسر آن حضرت در حرکتبودند که فرمودند: آمدهام جزاى فلان طلبه را بدهم (و اسم تو را بردند)من با شنیدن این خبر دلم شکست و متوجه محبت و مهربانى امام زمانم شدم و گفتم دیشب من براى آن حضرت صدقه ناچیزى دادم.
و همچنین سید بن طاووس، رحمةاللهعلیه، در کتاب «امانالاخطار» در ضمن دعایى که براى صدقه دادن در وقت سفر ذکر مىکند مىنویسد: اَللهُمَ اِنَّ هَذِهِ لَکَ وَ مِنکَ وَ هِىَ صَدَقَةٌ عَن مَولانا المهدی، عجلالله فرجه، وَ صَلِّ عَلَیهِ بَینَ اَسفارِهِ و حَرکاتِه و سَکَناتِه فِى ساعاتِ لََیلِه وَ نَهارِه وَ صَدقَهٌ عَمَّا یَعنِیهِ اَمرَهُ وَ مَالا یَعنیهِ وَ مَا یُضمِنه و ما یُخلِفُه.
خدایا! این (صدقه) از آن تو و براى توست و صدقهاى براى سلامتى مولایمان محمد، عجلاللهتعالىفرجهالشریف، مىباشد، و بر او درود بفرست آن هنگام که در سفر است و در تمام حرکتها و استراحتهایش، در تمامى اوقات شب و روزش و صدقهاى است براى هرچه که متعلق به اوست.
یکى از علماى اهل معنا مىفرمود: چه در هنگام سفر و چه در هنگام حضر، وقتى که صدقه براى وجود مقدس امام زمان، مىدهید این دعا - دعاى فوق - را بخوانید.
1. سوره توبه (9)، آیه103.
برگرفته از کتاب: امام زمان و سید بن طاووس. سید جعفر رفیعى.
1.ولادت
2. شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
3. ضرورت غیبت آخرین امام
4.صورت و سیرت مهدی ( ع )
5.شمشیر حضرت مهدی ( ع )
6.غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
7.غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
8.اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
9.اعتقاد به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
10.قرآن و حضرت مهدی ( ع )
11.طول عمر امام زمان ( ع )
12.انتظار ظهور قائم ( ع )
ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256 هجری بوده است . پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود . در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمین خلیفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد . این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند . در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد . امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد . " به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای نهاد ، او را از میان بردارند . بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی " .
شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند . از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد . آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امر او را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت . یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد . باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد .
ضرورت غیبت آخرین امام
بیرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد . کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن " خلیفه خدا در زمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ، اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد . ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب شد . در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می پردازیم : " به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت را که همان رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند . رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه ) زنده بوده و هست و خواهد بود ، او حقیقتی است زنده که هرگز نظر علمی نمی تواند او را از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید ... آری تنها مذهب تشیع است که به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی با اعتقاد به امام حی غایب .
صورت و سیرت مهدی ( ع )
چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند : " چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت . گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی - که از بیداری شب عارض شده - بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار . نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " . حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند . حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد . مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ... برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ، باقی نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد . در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی در همگان پدید آورد ... . مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد . در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بیمانند دست یابند . حتی چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود . در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد . در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند . مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .
شمشیر حضرت مهدی ( ع )
شمشیر مهدی ، سیف الله و سیف الله المنتقم است . شمشیری است خدائی ، شمشیری است انتقام گیرنده از ستمگران و مستکبران . شمشیر مهدی شمشیر انتقام از همه جانیان در طول تاریخ است . درندگان متمدن آدمکش را می کشد ، اما بر سر ضعیفان و مستضعفان رحمت می بارد و آنها را می نوازد . روزگار موعظه و نصیحت در زمان او دیگر نیست . پیامبران و امامان و اولیاء حق آمدند و آنچه لازمه پند دادن بود بجای آوردند . بسیاری از مردم نشنیدند و راه باطل خود را رفتند و حتی اولیاء حق را زهر خوراندند و کشتند . اما در زمان حضرت مهدی باید از آنها انتقام گرفته شود . مهدی ( ع ) آن قدر از ستمگران را بکشد که بعضی گویند : این مرد از آل محمد ( ص ) نیست . اما او از آل محمد ( ص ) است یعنی از آل حق ، آل عدالت ، آل عصمت و آل انسانیت است . از روایات شگفت انگیزی که در مورد حضرت مهدی ( ع ) آمده است ، خبری است که از حضرت امام محمد باقر ( ع ) نقل شده و مربوط است به 1290سال قبل . در این روایت حضرت باقر ( ع ) می گویند : " مهدی ، بر مرکبهای پر صدایی ، که آتش و نور در آنها تعبیه شده است ، سوار می شود و به آسمانها ، همه آسمانها سفر می کند " . و نیز در روایت امام محمد باقر ( ع ) گفته شده است که بیشتر آسمانها ، آباد و محل سکونت است . البته این آسمان شناسی اسلامی ، که از مکتب ائمه طاهرین ( ع ) استفاده می شود ، ربطی به آسمان شناسی یونانی و هیئت بطلمیوسی ندارد ... و هر چه در آسمان شناسی یونانی ، محدود بودن فلک ها و آسمانها و ستارگان مطرح است ، در آسمان شناسی اسلامی ، سخن از وسعت و ابعاد بزرگ است و ستارگان بیشمار و قمرها و منظومه های فراوان . و گفتن چنین مطالبی از طرف پیامبر اکرم ( ص ) و امام باقر ( ع ) جز از راه ارتباط با عالم غیب و علم خدائی امکان نداشته است .
غیبت کوتاه مدت یا غیبت صغری
مدت غیبت صغری بیش از هفتاد سال بطول نینجامید ( از سال 260ه. تا سال 329ه. ) که در این مدت نایبان خاص ، به محضر حضرت مهدی ( ع ) می رسیدند ، و پاسخ نامه ها سؤوالات را به مردم می رساندند . نایبان خاص که افتخار رسیدن به محضر امام ( ع ) را داشته اند ، چهار تن می باشند که به " نواب خاص " یا " نایبان ویژه " معروفند . 1 - نخستین نایب خاص مهدی ( ع ) عثمان بن سعید اسدی است . که ظاهرا بعد از سال 260هجری وفات کرد ، و در بغداد به خاک سپرده شد . عثمان بن سعید از یاران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام یازدهم بود و خود در زیر سایه امامت پرورش یافته بود . 2 - محمد بن عثمان : دومین سفیر و نایب امام ( ع ) محمد بن عثمان بن سعید فرزند عثمان بن سعید است که در سال 305هجری وفات کرد و در بغداد بخاک سپرده شد . نیابت و سفارت محمد بن سعید نزدیک چهل سال بطول انجامید . 3 - حسین بن روح نوبختی : سومین سفیر ، حسین بن روح نوبختی بود که در سال 326 هجری فوت کرد . 4 - علی بن محمد سمری : چهارمین سفیر و نایب امام حجه بن الحسن ( ع ) است که در سال 329هجری قمری در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وی نزدیک آرامگاه عالم و محدث بزرگ ثقه الاسلام محمد بن یعقوب کلینی است . همین بزرگان و عالمان و روحانیون برجسته و پرهیزگار و زاهد و آگاه در دوره غیبت صغری واسطه ارتباط مردم با امام غایب و حل مشکلات آنها بوسیله حضرت مهدی ( ع ) بودند .
غیبت دراز مدت یا غیبت کبری و نیابت عامه
این دوره بعد از زمان غیبت صغری آغاز شد ، و تاکنون ادامه دارد .این مدت دوران امتحان و سنجش ایمان و عمل مردم است . در زمان نیابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده ای به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصی که آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق کند ، نایب عام امام ( ع ) باشد و به نیابت از سوی امام ، ولی جامعه باشد در امر دین و دنیا . بنابراین ، در هیچ دوره ای پیوند امام ( ع ) با مردم گسیخته نشده و نبوده است . اکنون نیز ، که دوران نیابت عامه است ، عالم بزرگی که دارای همه شرایط فقیه و دانای دین بوده است و نیز شرایط رهبری را دارد ، در راس جامعه قرار می گیرد و مردم به او مراجعه می کنند و او صاحب " ولایت شرعیه " است به نیابت از حضرت مهدی ( ع ) . بنابراین ، اگر نایب امام ( ع ) در این دوره ، حکومتی را درست و صالح نداند آن حکومت طاغوتی است ، زیرا رابطه ای با خدا و دین خدا و امامت و نظارت شرعی اسلامی ندارد . بنابر راهنمایی امام زمان ( عجل الله فرجه ) برای حفظ انتقال موجودیت تشیع و دین خدا ، باید همیشه عالم و فقیهی در راس جامعه شیعه قرار گیرد که شایسته و اهل باشد ، و چون کسی - با اعلمیت و اولویت - در راس جامعه دینی و اسلامی قرار گرفت باید مجتهدان و علمای دیگر مقام او را پاس دارند ، و برای نگهداری وحدت اسلامی و تمرکز قدرت دینی او را کمک رسانند ، تا قدرتهای فاسد نتوانند آن را متلاشی و متزلزل کنند . گر چه دوری ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدی ( ع ) - بسیار درد آور است ، ولی بهر حال - در این دوره آزمایش - اعتقاد ما اینست که حضرت مهدی ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگی می کند ، روزی که " اقتضای تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابی پر شور و حرکتی خونین و پردامنه ، بشریت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحید و آیین اسلامی را عزت دوباره خواهد بخشید .
اعتقاد به مهدویت در دوره های گذشته
اعتقاد به دوره آخرالزمان و انتظار ظهور منجی در دینهای دیگر مانند : یهودی ، زردشتی ، مسیحی و مدعیان نبوت عموما ، و دین مقدس اسلام ، خصوصا ، به عنوان یک اصل مسلم مورد قبول همه بوده است .
اعتقاد به حضرت مهدی ( ع ) منحصر به شیعه نیست
عقیده به ظهور حضرت مهدی ( ع ) فقط مربوطبه شیعیان و عالم تشیع نیست ، بلکه بسیاری از مذاهب اهل سنت ( مالکی ، حنفی ، شافعی و حنبلی و ... ) به این اصل اعتقاد دارند و دانشمندان آنها ، این موضوع را در کتابهای فراوان خود آورده اند و احادیث پیغمبر ( ص ) را درباره مهدی ( ع ) از حدیثهای متواتر و صحیح می دانند .
قرآن و حضرت مهدی ( ع )
در قرآن کریم درباره حضرت مهدی و ظهور منجی در آخر الزمان و حکومت صالحان و پیروزی نیکان بر ستمگران آیاتی آمده است از جمله : " ما در زبور داوود ، پس از ذکر ( = تورات ) نوشته ایم که سرانجام ، زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند " . حضرت امام محمد باقر ( ع ) درباره " بندگان شایسته " فرموده است : منظور اصحاب حضرت مهدی در آخر الزمان هستند . و نیز : " ما می خواهیم تا به مستضعفان زمین نیکی کنیم ، یعنی : آنان را پیشوایان سازیم و میراث بران زمین " . بسم الله الرحمن الرحیم . انا انزلناه فی لیله القدر ... ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم . تو شب قدر را چگونه شبی می دانی ؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است . در آن شب ، فرشتگان و روح ( جبرئیل ) به اذن خدا ، همه فرمانها و سرنوشتها را فرود می آورند . آن شب ، تا سپیده دمان ، همه سلام است و سلامت . چنانکه از آیه های " سوره قدر " بروشنی فهمیده می شود ، در هر سال شبی هست که از هزار ماه به ارزش و فضیلت برتر است . آنچه از احادیثی که در تفسیر این سوره ، و تفسیر آیات آغاز سوره دخان فهمیده می شود ، این است که فرشتگان ، در شب قدر ، مقدرات یکساله را به نزد " ولی مطلق زمان " می آورند و به او تسلیم می دارند . در روزگار پیامبر اکرم ( ص ) محل فرشتگان در شب قدر ، آستان مصطفی ( ع ) بوده است . هنگامی که در شناخت قرآنی ، به این نتیجه می رسیم که " شب قدر " در هر سال هست ، باید توجه کنیم پس " صاحب شب قدر " نیز باید همیشه وجود داشته باشد و گرنه فرشتگان بر چه کسی فرود آیند ؟ پس چنانکه " قرآن کریم " تا قیامت هست و " حجت " است ، صاحب شب قدر هست و همو " حجت " است . " حجت " خدا در این زمان جز حضرت ولی عصر ( ع ) کسی نیست . چندانکه حضرت رضا علیه السلام می فرماید : " امام ، امانتدار خداست در زمین ، و حجت خداست در میان مردمان ، و خلیفه خداست در آبادیها و سرزمینها ... " . فیلسوف معروف و متکلم بزرگ و ریاضی دان مشهور اسلامی ، خواجه نصیرالدین طوسی می گوید : " در نزد خردمندان روشن است که لطف الهی منحصر است در تعیین امام ( ع ) و وجود امام به خودی خود لطف است از سوی خداوند ، و تصرف او در امور لطفی است دیگر . و غیبت او ، مربوطبه خود ماست . "
طول عمر امام زمان ( ع )
درازی عمر امام ( ع ) با در نظر گرفتن عمرهای درازی که قرآن بدانها گواهی می دهد ، و در کتابهای تاریخی نیز افراد معمر ( دارای عمر دراز ) زیاد بوده اند ، و در گذشته و حال نیز چنین کسانی بوده و هستند ، عمر زیاد حضرت مهدی ( ع ) به هیچ دلیلی محال نیست ، بلکه از نظر عقلی و دید وسیع علمی و امکان واقع شدن بهیچ صورت بعید نیست . از اینها گذشته اگر از نظر قدرت الهی ، بدان نظر کنیم ، امری ناممکن نیست . در برابر قدرت خدا - که بر هر چیز تواناست - عمرهایی مانند عمر حضرت نوح ( ع ) و عمر بیشتر از آن حضرت و یا کمتر از آن کاملا امکان دارد. برای خدای قدیر و حکیم ، کوچک و بزرگ ، کم و بسیار ، همه و همه مساوی است . بنابراین حکمت کامل و بالغ او ، تا هر موقع اقتضا کند بنده خود را در نهایت سلامت زنده نگاه می دارد . پس طبق حکمت الهی ، امام دوازدهم ، مهدی موعود ( ع ) باید از انظار غایب باشد و سالها زنده بماند و راز دار جهان و واسطه فیض برای جهانیان باشد تا هر وقت خدا اراده کند ظاهر گردد ، و عالم را پس از آنکه از ظلم و جور پر شده ، از قسط و عدل پر کند .
انتظار ظهور قائم ( ع )
بر خلاف آنان که پنداشته اند انتظار ظهور یعنی دست روی دست گذاشتن و از حرکتهای اصلاحی جامعه کنار رفتن و فقط " گلیم " خود را از آب بیرون بردن ، و به جریانات اسلام دینی و اجتماعی بی تفاوت ماندن ، هرگز چنین پنداری درست نیست ... بر عکس ، انتظار یعنی در طلب عدالت و آزادگی و آزادی فعالیت کردن و در نپذیرفتن ظلم و باطل و بردگی و ذلت و خواری ، مقاومت کردن و در برابر هر ناحقی و ستمی و ستمگری ایستادن است . " مجاهدات خستگی ناپذیر و " فوران های خونین شیعه " در طول تاریخ ، گواه این است که در مکتب ، هیچ سازشی و سستی راه ندارد . شیعه در حوزه " انتظار " یعنی ، انتظار غلبه حق بر باطل ، و غلبه داد بر بیداد ، و غلبه علم بر جهل ، و غلبه تقوا بر گناه ، همواره آمادگی خود را برای مشارکت در نهضتهای پاک و مقدس تجدید می نماید ، و با یاد تاریخ سراسر خون و حماسه سربازان فداکار تشیع ، مشعل خونین مبارزات عظیم را بر سر دست حمل می کند " . اینکه به شیعه دستور داده اند که به عنوان " منتظر " همیشه سلاح خود را آماده داشته باشد ، و با یاد کردن نام " قائم آل محمد ( ص ) " قیام کند ناشی از همین آمادگی است . ناشی از همین قیام و اقدام است . پایان این بحث را از نوشته زنده یاد آیه الله طالقانی ، عالم مبارز اسلامی بهره می بریم که می گوید : " ... توجه دادن مردم به آینده درخشان و دولت حق و نوید دادن به اجرای کامل عدالت اجتماعی ، و تاسیس حکومت اسلام و ظهور یک شخصیت خدا ساخته و بارز ، که مؤسس و سرپرست آن حکومت و دولت است ، از تعالیم مؤسسین ادیان است ، و در مکتب تشیع ، که مکتب حق اسلام و حافظ اصلی معنویات آن است ، جزء عقیده قرار داده شده ... و پیروان خود را به انتظار چنین روزی ترغیب نموده ، و حتی انتظار ظهور را از عبادات دانسته اند ، تا مسلمانان حق پرست ، در اثر ظلم و تعدی زمامداران خودپرست و تسلط دولتهای باطل ، و تحولات اجتماعی و حکومت ملل ماده پرست ، اعم از شرقی و غربی ، خود را نبازند و دل قوی دارند و جمعیت را آماده کنند . و همین عقیده است که هنوز مسلمانان را امیدوار و فعال نگاه داشته است ، این همه فشار و مصیبت از آغاز حکومت دودمان دنائت و رذالت اموی ، تا جنگهای صلیبی و حمله مغول ، و اختناق و تعدیهای دولتهای استعماری ، بر سر هر ملتی وارد می آمد ، خاکسترش هم به باد فنا رفته بود . لیکن دینی که پیشوایان حق آن دستور می دهند که چون اسم صریح " قائم " مؤسس دولت حقه اسلام برده می شود ، بپا بایستید و آمادگی خود را برای انجام تمام دستورات اعلام کنید ، و خود را همیشه نیرومند و مقتدر نشان دهید ، هیچ وقت ، نخواهد مرد ... . "
¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله
ساعت 11:51 عصر چهارشنبه 87/11/30
¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله
ساعت 11:28 عصر چهارشنبه 87/11/30
¤ نویسنده: مسئول کانون فرهنگی ثارالله
:: بازدید امروز ::
1
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
24613
:: درباره من ::
:: لینک به وبلاگ ::
::پیوندهای روزانه ::
:: آرشیو ::
سلام
ورزشی
خاکی
یادبود
اخلاقی
ورزش
ضرب امثل
.......
زنگ تفریح
............
صلوات
......
شفا خانه
دعای فرج
حسینیه
ختم صلوات
زیارت عاشورا
دانلود مداحی
:: لینک دوستان من::
::وضعیت من در یاهو ::
:: خبرنامه وبلاگ ::
:: موسیقی ::